-
راز
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1387 18:01
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست. خیلی بده ... یه رازی داشته باشی تو سینه که نتونی با هیچکس در میون بذاری یه رازی که فقط تو بدونی و خدای تو یه رازی که فراموش کردنش امکان پذیر نیست یه رازی که وقتی بهش فکر میکنی دیوونه...
-
دل ابری
چهارشنبه 21 فروردین 1387 18:53
اگه یه روز آسمون دلت ابری شد، از دست زمونه و آدمهاش خسته شدی، حتی نفس کشیدن هم برات تکراری شد ! اگر میون اینهمه فکر و خیال یاد نوشته های ساده من افتادی؛ دلم میخواد غصه ای به غصه هات اضافه نکنم دلم میخواد برای چشمه چشمهات، آب حیات نباشم . دلم میخواد شاعر غزل های پاره پاره و قافیه های دلشکسته نباشم . اگه یه روز دلت...
-
تمنای دل
یکشنبه 26 اسفند 1386 16:41
خیلی دیر اومدم ببخشید.یکمی گرفتار بودم اما بالاخره... ای تمنای دل ای آخر آرزوها اسپند را دود کرده ام و قرآن تو را بر روی دست گرفته ام اینها برای این است که بدانی من پذیرفتم. من امروز، تو را راهی شهر آروزها کردم و بعد از رفتن تو فقط توانستم آه بکشم. هرگاه نفس تنگ می شود قرآن تو را بر قلبم می فشارم. نامه نمی دهم نخواهم...
-
قفس
پنجشنبه 11 بهمن 1386 15:37
گفتم قفس ولی چه گویم که پیش از این آگاهی از دو رویی مردم مرا نبود دردا که این جهان فریبای نقش باز با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود اکنون منم که خسته ز دام فریب و مکر بار دگر به کنج قفس رو نموده ام بگشای در که در همه دوران عمر خویش جز پشت میله های قفس خوش نبوده ام (بعضی اوقات آرزو میکنم قفس داشتم ؛ نه بخاطر زندونیه یه...
-
اشک سکوت
پنجشنبه 20 دی 1386 20:41
آن دم که اشکهای سکوت بر خاکستر تن شمع چکید شمع به فریاد در آمد، خاکستر شمع دست در دست باد سپرد و در فراز بام آسمان، به نظاره تلاقی بوسه های اشکهای پروانه، در جای پای خود نشست. آن زمان خورشید بر آسمان، رنگ خونینی را نقش بست و غروب کرد. التماس دعای فراوون
-
میلاد مسیح
سهشنبه 11 دی 1386 11:13
میلاد مسیح مبارک
-
آواز پاییزی
یکشنبه 2 دی 1386 17:18
شبی بی حوصله رفتی دعا کردم که برگردی خدا را تا سحرآن شب صدا کردم که برگردی کنار پیچک زرد وخاموش باغچه ماندم تمام لحظه هایم را فنا کردم که برگردی من از آواز پاییزی شدم دلگیرومی دانم چه بیهوده دلم را مبتلا کردم که بر گردی آدما دو رو دارن! حتی اونایی هم که یه رو هستن باز دو حالت دارن. فرمانی که از مغزشون میگیرن ممکنه...
-
کوه امید
سهشنبه 27 آذر 1386 20:29
چه آرام سقوط کردم امروز ازکوه امید. امروز به این باور رسیدم که دیگر نمی توانم نقشم را ادامه دهم گویا مهر باطله خورده ام. امروز فهمیدم اشتباه کردم تا دیروز سکوت می کردم شاید بتوانم آزادانه فریادبزنم،بیهوده خود را در بی صدایی حبس کردم. امروز فهمیدم که دفتر سرنوشتم را بی حوصله خط خطی کرده ام.بی گدار به آب زدم ، بدون...
-
دعای مخصوص
چهارشنبه 21 آذر 1386 09:16
"التماس دعای مخصوص دارم از همه ؛ برای یکی از بهترین ها " اینو یکی از دوستای گلم در گوگلین (گلی جون) برام فرستاد، و منم با اجازه ی خودش گذاشتم اینجا : تقدیم شد به sana = نگین عزیزم، که بعد از خالق هستی، چشم امیدم به دعای او می باشد . ای خالق من ! می دانم که توانایی آن را که در دریای بی کران اوج ، شنا کنان خود را به...
-
تولد من
پنجشنبه 15 آذر 1386 19:26
شنیدم که خداوند فرشته ها را از برگ گل می آفریند. خدایا گلی را می شناسم به طراوت بهار به قداست آسمان و به پاکی باران بی شک گل ما هم از فرشته های توست که فرشته چیزی نیست جز طراوت و قداست و پاکی ای خداوند مهربان چون دیگر فرشته هایت از او نگهداری کن. تولدت مبارک... "از طرف یه دوست" چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست...
-
تصمیم
چهارشنبه 7 آذر 1386 11:03
همه ما رویا ها و آرزوها یی داریم ... آرزوی شما چیست ؟ شاید رویایی است که آن را فراموش کرده اید و یا درشرف زوال و نابودی است . اگر آرزوی شما عملی می شد ، وضع امروزی شماچگونه بود؟ چه عملی در نهایت ، تعیین کننده شخصیت و راه زندگانی ماست ؟ پاسخ این پرسش در کلمه تصمیم نهفته است . در لحظات تصمیمگیری است که سرنوشت ما رقم زده...
-
رمز موفقیت
سهشنبه 15 آبان 1386 21:46
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده می شد: من کور هستم لطفا کمک کنید ! روزنامه نگار خلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را...
-
اگر صدا نبود...
شنبه 21 مهر 1386 20:07
اگر صدا نبود ، همه جا سکوت بو د. اگر صدا نبود ، حرف کسی شنیده نمی شد و مجبور بود بنویسد اگر صدا نبود ، سواد و مدرسه اجباری می شد اگر صدا نبود ، تمام امتحانات شفاهی، کتبی می شد اگر صدا نبود ، با کشیده شدن ناخن استاد روی تخته سیاه موی تنمان سیخ نمی شد اگر صدا نبود ، صدای شرشر باران هم نبود تا در هر کلاس بچه ها به رویا...
-
دل
چهارشنبه 4 مهر 1386 10:24
خیلی چیزها بود که میخواستم همین حالا از تو بپرسم. اما حالا هم دیر شده ! کاش میتونستم مثل اون آدم شاد و خوشبخت هر چی تو دلمه بگم هر چی تو سرم دارم بریزم تو دل تنگ و کوچیکم بعد هم به زبون بیارم اما نمیشه... مگه این دل کوچیک چقدر تحمل داره . دوست ندارم روزی برسه که از دلتنگی بلایی سرش بیاد هر چی باشه دوسش دارم بخاطرش هر...
-
شعر لری
سهشنبه 13 شهریور 1386 20:04
(لر نیستم ولی خیلی اینو دوست دارم آهنگ قشنگی داره ) بــِوین حالا دست به یَک دادِن جون سی یَک دادِن چَنده آسونه بــِوین حالا وختی با یَک بوویم رُوندنه دِشمِن چَنده آسونه دیــِه شَو ِ تار سی دیدن صُو تی به رَه مَنِشین ایبَرت خَو حالا اتَری دی نگو نَتَرُم خُت وُری بــِدِرَو بیاو چی اَفتو...
-
میلاد امام زمان
چهارشنبه 7 شهریور 1386 14:42
گفتم که روی خوبت از ما چرا نهان است گفتا تو خود حجابی ور نه رخم عیان است. گفتم که از که پرسم ، جانا نشان کویت گفتا نشان چه پرسی، آن کوی بی نشان است. «اللهم عجل لولیک الفرج»
-
عمر
شنبه 27 مرداد 1386 12:23
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم چون گوی چه سر ها که به چوگان تو بازم زلف تو مرا عمر دراز است ولی نیست در دست سر مویی از آن عمر درازم «حافظ» (مفهوم خیلی قشنگ و یزرگی داره! سعی کنید بهش عمل کنین)
-
دوست داشتن ...
شنبه 13 مرداد 1386 18:21
(بهترین چیزی بود که تو سیستم پیدا کردم.یه عزیزی اینو فرستاد برای من،منم به یادش اینجا نوشتم، خواهشا ازم نخواین حالا حالا ها آپ کنم...اینطوری فقط شرمنده میشم) دوست داشتن از عشق برتر است . عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی ، اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن وزلال . عشق بیشتر از غریزه آب می...
-
کوچه
سهشنبه 2 مرداد 1386 12:28
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
پرواز با خورشید
شنبه 23 تیر 1386 20:20
بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودی بسرایم . آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال ، پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز سیمرغ طلایی پرو بالی ست که – چون من – از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست پرواز...
-
دروغ
سهشنبه 12 تیر 1386 11:11
مرگ از زندگی پرسید :آن چیست که باعث می شود تو شیرین و من تلخ جلوه کنم؟ زندگی لبخندی زد و گفت:دروغ هایی که در من نهفته است و حقیقتی که تو در وجودت داری. چرا همیشه میگن حقیقت تلخه؟ چرا همه فکر میکنن اگه دروغ نگن زندگیشون پیش نمیره؟! چرا من فکر میکنم اگه یه دورغ کوچولو بگم بعدا میتونم راستشو بگم (به مرور زمان) ولی بعد از...
-
سکوت شب
پنجشنبه 17 خرداد 1386 09:33
نقش هایی کشیدم در روز شب ز راه آمد و با دود اندود طرح هایی که فکندم در شب روز پیدا شد و با پنبه زدود (سهراب) یادمون نره : اگه در سکوت شب برای از دست دادن خورشید گریه کنیم، ستاره ها را هم از دست خواهیم داد.
-
دوستی
چهارشنبه 9 خرداد 1386 10:06
دل من دیر زمانی است که می پندارد : « دوستی » نیز گلی است ؛ مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد . بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را - دانسته- بیازارد ! در زمینی که ضمیر من و توست ، از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هایی است که می افشانیم . برگ و باری است که می رویانیم آب و خورشید و...
-
یگانگی
دوشنبه 24 اردیبهشت 1386 23:30
بر قله ایستادم . آغوش باز کردم . تن را به باد صبح ، جان را به آفتاب سپردم . روح یگانگی با مهر ، با سپهر ، با سنگ ، با نسیم ، با آب ، با گیاه ، در تار و پود من جریان یافت ! موجی لطیف ، بافته از جوهر جهان ، تا عمق هفت پرده تن را ز هم شکافت . ” من “ را ز تن ربود ! ” ما “ ماند ، راه یافته در جاودانگی ! «فریدون مشیری»
-
دست هامان ، نرسیده است به هم!
سهشنبه 4 اردیبهشت 1386 11:49
از دل و دیده ، گرامی تر هم آیا هست ؟ - دست ، آری ، ز دل و دیده گرامی تر : دست ! زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ، بی گمان دست گرانقدرتر است . هر چه حاصل کنی از دنیا ، دستاورد است ! هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ، دست دارد همه را زیر نگین ! سلطنت را که شنیده ست چنین ؟ ! شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !...
-
عزیزتر از چشام
یکشنبه 13 اسفند 1385 11:11
«به جون ستاره ها تو عزیزتر از چشامی ،،،،، هر جا هستی خوب و خوش باش تا ابد بغض صدامی» کاش میتونستم مثل همون ستاره هایی که بهشون قسم میخورم ببینمت . می دونم ممکنه برات عجیب باشه ولی هر شب همین ستاره هان که باعث میشن به یادت چشام و رو هم بذارم. نمیدونم چرا خدا بعضی چیزا رو نمیخواد و به صلاح نمیدونه. عجیبش اینه که معمولاً...
-
سوگنامه
دوشنبه 6 آذر 1385 13:14
مال خودم نیست ولی درست شرح حال خودمه... این مثنوی حدیث پریشانی من است بشنو که سوگنامه ویرانی من است امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام بلکه به یُمن آمدنت جان گرفته ام گفتی غزل بگو،غزلم شور و حال مُرد بعد از تو حس شعر فنا شد خیال مُرد گفتم مرو که تیره شود زندگانیَم با رفتنت به خاک سیاه می نشانیَم گفتی زمین مجال رسیدن...
-
بهترین
جمعه 5 آبان 1385 10:22
اگه بهترین دوستم نیستی لااقل بهترین دشمنم باش اگه غمخوارم نیستی لااقل بزرگترین غمم باش هرچه هستی همیشه بهترین باش چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند. پس در بدترین خاطره هایم نیز همیشه بهترین باش.
-
آرام کننده دل
دوشنبه 13 شهریور 1385 16:28
هرگاه دلت ابری شد بذار باران ببارد رنگین کمان بعد از باران رنگ می گیرد. می بینمت اما فقط در خواب .کاش هرگز بیدار نشوم تا تو را همیشه داشته باشم تو را می ستایم ای تو که تنها با نگاهت عشق را در وجودم زنده کردی نگاهت را از من نگیر. هر روز با یاد تو برمی خیزم و هر شب را با یاد تو به امید فردایی نو سپری می کنم. ای آرام...
-
تو نیستی که...
شنبه 21 مرداد 1385 09:51
تو نیستی که ببینی چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است چگونه عکس تو در جان زندگی سبز است. هنوز پنجره باز است تو از بلندی ایوان به باغ می نگری.درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها با آن ترنم شیرین با آن تبسم مهر ،با آن نگاه پر از آفتاب می نگرند. تمام گنجشکان که در نبود تو مرا به باد ملامت گرفته اند، تو را به نام صدا می کنند!...