سکوت صبح

**یه خلوت بزرگ واسه یه دل کوچیک**

سکوت صبح

**یه خلوت بزرگ واسه یه دل کوچیک**

هراس

 

من در انتظار هستم و با خود عهد بسته ام

در میان کوچه های باریک زندگی ام

به دنبال خاطراتم می گردم

من گذشته را با قلم دل ، رنگ کرده ام

هنوزم در کوچه های باریک و شب های سیاه

چشم هایم چیزی را می جوید...

شاید اگر هراس نبود  فاصله ها نزدیک تر بود !

 

بن بست

فکر می کنم به بن بست خوردم ! دوست ندارم برگردم  می خوام همینجا بمونم آخه ازش قول گرفته بودم تنهام نذاره ، گفته بودم یه جوری باید ثابت کنه همیشه کنارمه تقریباً بهم  قول داده بودم ولی...

بدجوری گرفتار شدم می دونم وقتی صداش کنم می شنوه ، وقتی نگاش کنم میبینه اما نمی دونم چه طوری باید جوابم رو ازش بگیرم !!

می دونم هرجا برم تنهام نمی ذاره اما انگار این کوچه با بقیه کوچه ها فرق داره ! حسابی احساس تنهایی می کنم.

ولی آخه چطوری میشه تنها باشم درحالیکه هر وقت دست نیاز بسوی اون دراز کنم اون و پیش روی خودم می بینم!