و من، همانم، که از خاک آمده ام چون خاک عاشقم، و چون خاک، روزی، صبوری را خواهم آموخت
صبورم؛ اونقدر که بعضی اوقات باور نمیکنم ، این خودمم ، که هستم !!
دلتنگم ؛ اونقدر که گاهی یادم میره دلی دارم تو سینه که داره میتپه !!
لالم ؛ اونقدر که با وجود درد و اندوه نمیتونم فریاد بزنم !!
ناشنوام ؛ اونقدر حس میکنم کر شدم ، که دیگه حتی صدای خدا رو هم نمیشنوم !!
یکم دلم گرفته ، میخوام صبر کنم به دلتنگیم ادامه بدم ، لال بشم چیزی نگم کر بشم و نشنوم .
گفتنش باعث پر شدن کاسه ی صبرم میشه ، باعث از بین رفتن دلتنگیم ، تازه میدونم گاهی حتی دیوارها هم گوشی برای شنیدن درد دل ندارن .... !
اما یکی هست که همیشه با منه.