"التماس دعای مخصوص دارم از همه ؛ برای یکی از بهترین ها "
اینو
یکی از دوستای گلم در گوگلین (گلی جون) برام فرستاد، و منم با اجازه ی خودش گذاشتم
اینجا :
تقدیم
شد به sana = نگین عزیزم، که بعد از خالق هستی،
چشم
امیدم به دعای او می باشد.
ای
خالق من !
می
دانم که توانایی آن را که در دریای بی کران اوج ،
شنا
کنان خود را به ساحل امن تو برسانم ، دارم ؛ پس لیاقت این وصل را نیز به من
عطا کن.
ای
خالق نشاط !
سعادت
و خوشبختی را که نصیبم کرد ه ای ، در سایه ی
امید
به دیدار معشوق و آسودن در آغوش آرامش بخش او کامل می شود.
ای
خالق مهربان !
میدانی
کیستم و می دانم کیستی ؛ این تفاهم دل نشین را با چشم پوشی و بخشش
خود ، جذابتر و عمیق تر گردان.
ای
خالق زیبایی !
چشمانم
را تو بر روی
پرواز پرنده ، جوشش حیات از دل خاک و تبسم بهار گشودی ، پس سینه ام را
نیز بگشای
تا دچار تنگ نظری نشوم.
ای
خالق خاطره ها !
عاشقانه
پرسه زدن در کوچه
باغ خاطره ها را به شوق یافتن رد پایت از من ، دریغ مکن.
ای
خالق باران !
بر
من ببار و رنجش ها ، کینه ها ، کج اندیشی ها و غبار نخوت ها را بشوی تا
از طراوت
و شادابی پس ار باران ، لذت ببرم . به من نیز باریدن را بیاموز تا هر آن
چه را
از تو دارم ، در خود محصور نکنم.
و
ای خالق عشق !
دستان
نیاز مند من را
نیز بگیر و به جمع شیفته گانت ملحق کن تا من نیز در مسیر نورانی عشق ؛ در حلقه
ی عشاق
قرار گیرم و از هم جواری با تو ، برخود ببالم.
عبدالحمید
پور اسد
نویسنده
و مترجم
گلی
امیراصلانی
مدیریت سایت گوگلین
زیبا بود ...
موفق باشی
هرچند سخت محتاج دعایم
اگر خداوند بزرگ قابلم بداند
دعایم بدرقه ات باد
التماس دعا
سلام. خیلی قشنگ بود
ممنونم این متن هم خیلی زیباست:)
در ضمن خیلی خوش بحالت که میدانی کیست ؟
دستانم را برای دعا بالا می برم؛ بی آنکه بدانم این دعاست که دستانم را بالا می برد.
دعا هم می کنیم نگین خانوم به روی چشم.
نمی دانم ... شاید اما،
برای من از این دیار خاموشی،
شبهای مهتابی اش باقی است ... تنها ...
چشم تو از کهکشان راه شیری هم سر است ؛پیش چشمان تو یاس و ناز و مریم پرپر است؛ من نمیدانم چه رازی بین عشق و نام توست؛ نام تو از هر چه زیبا دیده ام زیباتر است.
سلام دوست عزیز ...
و اینبار به بهانه آخر پاییز به روزم
سر بزن
دل سراپرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
من که سر بر نیاورم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حریم حرمت اوست
بی خیالش مباد منظر چشم
زان که این گوشه جای خلوت اوست
هر گل نو که شد چمن آرای
ز اثر رنگ و بوی صحبت اوست
دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز یمن همت اوست
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه محبت اوست
سلام نگین
موفق و سربلند باشید
یاحق
حکایت جالبی است که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند
سلام چطوری؟
خوبی؟
ممنونم از حضورت
باز هم بیا منتظرم
بای
سلام خواهر نگین
من میخواستم تو درسهای ریاضی کمکم کنی
در ضمن اینو که میگم فکر بد نکنی ها چون تو ا من بزرگتری و مثل خواهرمی
اگه موبایل داری شمارشو بفرست به ایمیلم
خداحافظ
عجب !!