سکوت صبح

**یه خلوت بزرگ واسه یه دل کوچیک**

سکوت صبح

**یه خلوت بزرگ واسه یه دل کوچیک**

اشک سکوت

آن دم که اشکهای سکوت بر خاکستر تن شمع چکید
 شمع به فریاد در آمد، خاکستر شمع دست در دست باد سپرد و در فراز بام آسمان، به نظاره تلاقی بوسه های اشکهای پروانه، در جای پای خود نشست.
آن زمان خورشید بر آسمان، رنگ خونینی را نقش بست و غروب کرد.


التماس دعای فراوون

 

 

آواز پاییزی

شبی بی حوصله رفتی دعا کردم که برگردی

خدا را تا سحرآن شب صدا کردم که برگردی

کنار پیچک زرد وخاموش باغچه ماندم

تمام لحظه هایم را فنا کردم که برگردی

من از آواز پاییزی شدم دلگیرومی دانم

چه بیهوده دلم را مبتلا کردم که بر گردی

 

آدما دو رو دارن!

حتی اونایی هم که یه رو هستن باز دو حالت دارن.

فرمانی که از مغزشون میگیرن ممکنه همون چیزی نباشه که دلشون امر میکنه.

سعی میکنم همیشه با اولی پیش برم؛ ولی وقتی فرمون نمیده! چاره ای جزء دل نوشته ندارم.