بگذار ابریترین شعرهایم را با غریب ترین لهجه بخوانم
این عادت من است که هر غروب بر ایوان دلتنگیم می نشینم و
خویش را مرور می کنم ... .
کاش این لهجه ی غریب واسه همیشه باهام بود
اونوقت هیچکس (هیشکی) نمیفهمید چی تو دلم میگذره!
نمیخواستم به روز کنم اما نمیدونم این چی بود اومد تو ذهنم!!